هر چند خبر حذف سه دهک بالای درآمدی از مشمولین دریافت یارانههای نقدی ممکن است توجه بسیاری را به خود جلب نکرده باشد، اما در واقعیت میتواند نشانگر بخش مهمی از تحولات دستگاه دولتی و نظام تامین اجتماعی در ایران باشد.
اقتصاد نه تنها حوزه ای است که بخش مهمی از روابط متقابل ساخت سیاسی و ساخت اجتماعی در بستر آن شکل مییابند بلکه خود موضوع جدال و کشمکش اقشار و طبقات اجتماعی است. در این روابط نباید دستگاه دولتی را به برآمدی از این جدالها تقلیل داد، دستگاه دولت علاوه بر توانایی دخالتگری در روابط اقتصادی و اجتماعی به نمایندگی از طبقات و اقشار سازنده آن، گاها دارای ظرفیت عاملیت و عقلانیتی مستقل و فراگیرتر از اقشار اجتماعی و سیاسی سازنده آن است. اقتصاد سیاسی ایران از زمان ملی شدن صنعت نفت تا اصلاحات ارضی، از اقتصاد جنگی و پس از انقلابی دهه ۶۰ تا تعدیلهای اقتصادی دهه ۷۰ روشنگر این نقش کلیدی دولت بودهاند. نظام سیاسی بسته و اقتدار گرا، نبود و ضعف جامعه مدنی قدرتمند و پایدار و درآمدهای نفتی نقش دستگاه دولتی را به عنوان عقلانیت مستقر و خودمختار کلیت نظام سرمایهداری در ایران تشدید کرده است. ندیده گرفتن و گاها سرکوب خواستهها و تمایلات بخشهای عمدهای از سرمایهداری ایرانی و طبقات اجتماعی بالا و متوسط مهر تاییدی است بر خود مختاری نسبی ساخت سیاسی و اهمیت کنترل دستگاه دولتی در ایران، چه در نظام شاهنشاهی و چه در جمهوری اسلامی تمامی روایتهای ناهمخوان با آنچه نظم و گروه سیاسی مستقر آن را منافع استراتژیک خود و کلیت نظام اجتماعی تعریف کرده است، حذف و سرکوب شدهاند.
افول اصلاحطلبان، بحران هستهای و بازشدن احتمال تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه در دهه ۸۰ شمسی سازماندهی مجدد اقتصاد ایران را بیش از هر چیز به یک ضرورت سیاسی بدل کرده بود. افزایش بهرهوری اقتصادی و کاهش هزینههای دولت دو پایه این استراتژی اقتصادی بودند تا قدرت مانور ساخت سیاسی برای چالشهای در پیشرو افزایش یابد. لغو یارانههای انرژی و کالاهای ضروری و جایگزینی آن با پرداخت نقدی مستقیم به خانوارها در این راستا صورت گرفت.
یارانههای نقدی به همراه باقی عناصر نظام تامین اجتماعی در ایران(از قبیل نظام بازنشستگی، بیمههای درمانی، سازمان بهزیستی و …) شرایط نوعی از گذار به گونهای از دولت رفاه را در ایران فراهم آوردهاند. در حال حاضر سیاستهای اقتصادی و سیاستهای اجتماعی دارای ترکیب همگنی نمیباشند. در ایران اکثریت آموزشدیدگان اقتصادی، برنامه ریزان و نهاد های تاثیرگذار اقتصادی کم و بیش تحت تاثیر اقتصاد نئوکلاسیک میباشند.(یا سیاستهایی که در مجموع آن را با نام نئولیبرالیسم در ادبیات انتقادی میشناسند.) تمایل این گروه به کاهش حجم دولت، خصوصی سازی گسترده و تشویق و به کارگیری مکانیسمهای بازار در تمامی عرصهها، گاها در تعارض با سیاستهای اجتماعی هستند که باید با تحقق سطحی از عدالت اجتماعی و ایجاد ثبات اجتماعی از طریق پاسخگویی به نیازمندیهای حداقلی طبقات اجتماعی محروم و متوسط ثبات سیاسی و مشروعیت نظام مستقر را به ارمغان آورند. این تعارض و تنازع تنها در سطح نظری و یا در میان سیاستگزاران برای تعیین چگونگی و یا تخصیص منابع محدود مالی دولت در جریان نیست، اعتراضات اجتماعی گروههای اجتماعی گوناگون از بازنشستگان، کارگران، دانشجویان و … برای حقوق، بیمههای اجتماعی و یا حق تحصیل رایگان بعد دیگری از کشمکش بر سر این سیاستهای اجتماعی است.
حذف این سه دهک درآمدی در کوتاه مدت با کاهش هزینههای دولت با سویههای نولیبرالی سیاستهای اقتصادی دولت همراه است، اما به احتمال زیاد با تبدیل یارانه همگانی به یارانه مشروط۱(means tested) در بلند مدت منجر به افزایش حجم بدنه دولت و ایجاد انگیزه برای تولید ساز و کارهایی در بوراکراسی دولتی ایران برای ارزیابی و سازمان دادن به انواع گوناگون برنامههای تامین اجتماعی تحت نظارت دولت منتهی خواهد شد. هر چند ضعفهای بنیادینی در نظام مالیاتی و اقتصادی ایران، از جمله نبود اطلاعات آماری جامع، نظام مالیاتی ناکارآمد و حجم عظیمی از اقتصاد ایران که توسط نهادهای مذهبی و امنیتی اداره میشوند( که با وجود الزام قانونی به حسابداری شفاف و پرداخت مالیات عملا از این کار طفره میروند) به همراه نبود یک نظام دموکراتیک و پاسخگو چنین امری را دشوار میسازند. اما باید تاکید کرد که نیاز به ثبات اجتماعی برای نظام سیاسی مستقر از یک سو و مطالبات اقشار گوناگون از کارگران تا زنان و گروههای اجتماعی دیگر برای دسترسی به حقوق اجتماعی و منابع اقتصادی این عرصه را به عنوان یکی از ابعاد اصلی سیاست و ساخت سیاسی ایران در آینده حفظ خواهد کرد. انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و انتخاب احمدینژاد به عنوان ریسجمهور با شعارهای معطوف به عدالت اجتماعی و اصلاح در جنبههای اجتماعی دولت، بخشی از پتانسیل سیاسی و اجتماعی این حوزه را در گذشته به نمایش گذاشته است.
اما باید توجه داشت که این حوزه پتانسیل تولید گفتمانهای چپ، آزادیخواهانه و معطوف به ایجاد نهادهای مدنی، اتحادیهها، نشریات و… را نیز دارا میباشد. اگر احمدینژاد و جبهه پایداری با نزدیکی به این حوزه توانایی بسیج سیاسی و پیروزی در انتخابات را به دست میآورد، شاید اندیشههای ممنوعه در سپهر سیاسی ایران را قادر به نوعی سیاستورزی واقعبینانه و ورود به پروژه گسترش جامعه مدنی برای نهادینه کردن آزادیها و عدالت اجتماعی نماید.
1) یارانهای که در صورت احراز شرایط خاصی به عنوان مثال پایینتر بودن درآمد از میزان معینی به شما تعلق بگیرد.